یاجوج و ماجوج
از آیات قرآن به دست میآید که یأجوج و مأجوج، نام دو قبیله فسادگر در زمین بوده که مزاحمت فراوانى براى مردم داشتهاند، البته درباره ریشهیابى این قوم روایتهاى گوناگونى آمده که اعتقاد و تکیه به آنها مشکل است. یکى از روایاتى که نقل شده و گروهى آن را پذیرفتهاند این است که یأجوج و مأجوج نام دو قلیله از نسل «یافث» فرزند حضرت نوح علیه السلام بوده است. کسائى در عرائس گفته است یافث بسوى مشرف رفت و در آنجا داراى چهار فرزند شد به نامهای: جومر، بنرش، اشار، اسقویل و میاشح و یأجوج و مأجوج از فرزندان اشار هستند.(1)
در هر صورت آنچه مسلم است آن است که این دو قبیله از بنى آدم بودهاند نه طائفه جن یا شیطان و براى توضیح و تبین دقیقتر لازم است مطالبى از قرآن و تفاسیر آورده شود. و آنچه در قرآن پیرامون یأجوج و مأجوج آمده در ضمن نقل کارها و فعالیتهاى ذوالقرنین است که افکار محققان را از دیر زمانى است که به خود مشغول داشته و براى شناخت آن تلاش زیادى شده است و بدون شک ذوالقرنین از شخصیتهاى بزرگى بوده که در برههاى از زمان در جهت خدمت به انسانها تلاش کرده و از جانب خداوند به او امداد میشده است.
در این راستا یکى از رسالتهاى او که در قرآن یادآورى شده و براى پیامبر و مسلمانان نقل شده نجات مردم از دست یأجوج و مأجوج بوده است که این داستان در اواخر سوره کهف در ذیل آیات 93 تا 98 آمده است و خداوند میفرماید:«و یسئلونک عن ذیالقرنین قل سألتلو علیکم منه ذکرللَّه»، «از تو درباره ذوالقرنین سؤال میکنند، به آنها بگو به زودى گوشهاى از سرگذشت او را براى شما بازگو میکنم.»
ما در روى زمین به او قدرت و نیرو و حکومت دادهایم و او از این وسائل استفاده کرد تا به محل غروب آفتاب رسید در آنجا احساس کرد که خورشید در چشمه یا دریایى تیره و گل آلود فرو میرود، در آنجا گروهى از انسانها را یافت که برخى خوب و بعضى دیگر بد بودند، به ذوالقرنین گفتیم: آیا میخواهى آنها را مجازات کنى و یا طریقه نیکویى را در میان آنها انتخاب مینمایی؟ ذوالقرنین گفت: اما کسانى که ستم کردهاند به زودى آنها را مجازات خواهیم کرد و کسانى که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند پاداشى نکوتر خواهند داشت. همچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو کوه رسید. در آنجا گروهى یافت که هیچ سخنى نمیفهمیدند، در این هنگام آن جمعیت که از ناحیه دشمنان خونخوار و سرسختى به نام یأجوج و مأجوج در عذاب بودند، از ذوالقرنین که داراى قدرت و امکانات بود استقبال کرده و دست به دامن او زدند و گفتند که یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند. آیا ممکن ما هزینهاى در اختیار تو بگذاریم که میان ما و آنها سدّى ایجاد کنى.
در پاسخ آنان گفت: نیازى به کمک مالى شما ندارم مرا با نیرو یارى کنید تا سدّ نیرومند بین شما و آنها ایجاد کنم. سپس دستور داد قطعات بزرگ آهن بیاورند، آنگاه دستور چیدن آنها را به روى یکدیگر صادر کرد تا میان دوکوه به طور کامل پوشیده شد و دستور داد مواد آتشزا و هیزم و مانند آن بیاورید و آن را در دو طرف این سدّ قرار دهید و با وسائلى که در اختیار دارید، در آتش بدمید تا قطعات آهن سرخ و گداخته شود و گفت مس ذوب شده بیاورید تا برروى سدّ بریزم، به این صورت مجموعه آن سدّ آهنین را با لایهاى از مس پوشانیدند و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد. این مطالب ترجمهاى از آیات قرآن است و عدهاى معتقدند ذوالقرنین همان اسکند مقدونى است(2) ولى از مشخصاتى که خداوند براى ذوالقرنین مثل ایمان به خدا، فتوحات در غرب و شرق و شمال عالم ساختن سدّ و دادگر بودن میآورد مشخص میشود که این پندار صحیح نیست زیرا اوصافى که در تاریخ از اسکندر یاد میشود این است که او به خدا ایمان نداشته و در تمام مدت زندگانى خود سدّى نساخته و باملتهاى مغلوب به عدل و داد رفتار نمیکرده است.
عدهاى دیگر معتقدند ذوالقرنین همان کورش است که ظاهراً همین نظریه طبق شواهد تاریخى درست و صحیح میباشد. زیرا کورش در سال 599 قبل از میلاد در خانواده هخامنشیان به دنیا آمد و در سن جوانى امراى پارس وى را به فرمانروائى برگزیدند و دیرى نپایید که کشور ماد نیز به تصرف وى درآمد و او کشور متحدى از ماد و پارس را بنا نمودهاند. آن پس به کشور گشائى روى آورد اما براى هدفى بزرگ که عبارت بود از بسط عدل و حق و ایجاد امنیت و مبارزه با ستمگران و نجات ستمدیدگان
او ابتدا به غرب لشکر کشید و (لیدی) را فتح نمود، و (کراسوس) پادشاه لیدى مغلوب او شد. سپس بر کرانه اژه خورشید را مینگریست که در آبهاى تیره و آکنده از املاح فرو میرود و آنچنان به دیدهاش نمود آمد که گویا خورشید در گل و لاى فرو میرود و شاید آیه شریفه که فرموده است: «حتى اذا بلغ الشمس وجدها تغرب فى عین حمئه»(3)، «به مغرب که رسید چنین پنداشت که خورشید در چشمه گل آلود غروب میکند.» ناظر به همین معنى باشد. جالب اینجاست که پس از فتح لیدى کراسوس را مورد عفو قرار داد و هیچ آسیبى به مردم آن سامان نرساند.
دومین حرکت پیروزمندانهاش در شرق بود که براى سرکوبى قبائلى به آنجا لشکر کشید. و در آنجا به مردمانى برخورد که دانش ساختمان سازى نداشتند و در زیر چادر و زیر آفتاب زندگى میکردند از این رو قرآن کریم درباره آنان فرموده است: «حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»(4)، «هنگامیکه به مشرق رسید، در یافت که خورشید بر مردمى طلوع میکند که هیچ پوششى در مقابل آن ندارند.»
سومین حرکت کورش رو به شمال بوده است که منجر به ساختن سدّ نیز شد است، این منطقه در سرزمین قفقاز کنونى است که وقتى به جغرافیاى این منطقه دقت میکنیم در مییابیم که سلسله جبالى در این منطقه قرار دارد که در ناحیه شرق آن دریاى خزر و در غرب آن دریاى سیاه واقع است. وقتى کوروش به این نقطه رسید درهاى در بین این سلسله جبال قرار داشت که اقوام غارتگر نیز در پشت آن کوهها بودند و در دامنه جنوبى این سلسله جبال مردمى زندگى میکردند که از تمدن دور بودند و مورد آزار مردمان ساکن دامنه شمالى قرار میگرفتند و قرآن درباره آنان فرموده است، افکار و گفتار را به آسانى نمیفهمیدند،«لا یکادون یفقهون قولا». این مردم از همسایگان شممالى خود به کورش شکایت کردند و گفتند: تنها راه نفوذ آنان این تنگه بین دو کوه است. لذا ذوالقرنین (کوروش) دستور داد تا سدّى از آهن و مس گداخته ساخته شود.
امّا امروزه آثارى از این سدّ باقى نمانده است و شاید پیش آمدهاى طبیعى این سدّ را، در زیر کوهى از شن و سنگریزه، مخفى و مدفون کرده است و مردم از دیدن چنین پدیده شگفت آورى محروم هستند و امروزه در هیچ جاى جهان در رفتن و آمدن مانعى وجود ندارد و سراغ نداریم که مردمى در پشت سدّى زندگى کنند.
خلاصه اینکه یأجوج و مأجوج همان قوم مغول هستند که در زمان کوروش به همسایگان خود حمله میکردند و غارتگرى این قوم به سرزمینهاى مجاور خود و به سرزمین ایران و قفقاز و ارمنستان در تاریخ آمده است.
همه ی اطلاعات ومطالب مربوط به این سایت می باشد هرگونه کپی برداری از مطالب سایت برای عموم مردم قابی قبول نیست مگر با اجازه مدیر کل(اریا اسعدی)
- ۹۳/۱۱/۰۹