بودا
سیدارتا در نپال کنونی بدنیا آمده. پس از زایش توجه پیشگویان به او جلب شد و پیشگویی ایشان بدینگونه بود که سیدارتا در آینده یا پادشاهی جهانگیر خواهد شد یا روحانی ای بیداردل که جهانیان را از خواب نادانی خواهد رهاند. پدر سیدارتا یعنی سودودانا شاه برای اینکه پسرش در راه اول قرار گیرد وی را در ناز و نعمت پروراند و در کاخهایی محفوظ قرار داد تا سیدارتا با رنجها و کاستیهای زندگی آشنایی نیابد.با اینحال سیدارتا از کاخ گریخت و با چهار منظره آشنا گشت: پیری، بیماری، مرگ و شخصی پارسا که در پی رهایی از رنجها بود. دیدن چهارمین منظره بر سیدارتا تأثیری ژرف نهاد و بر آن شد تا زندگی شاهزادگی را کنار نهاده و به جستجوی حقیقت بپردازد. پس از گذراندن مدتی با مرتاضان در جنگلها، آن راه را راه راستین حقیقت یابی ندانست و راهی میانه در پیگرفت.سیدارتا پس از شش سال آزمودن و پویش در مکانی بنام بودگایا زیر درختی بنام درخت بیداری (بودی) به مد ی تیشن نشست و پس از چیرگی بر ترفندهای مارا، دیو دیوان، به بیداری رسید و بودا گشت. واژه بودا یعنی بیدار شده یا به عبارتی به روشنی رسیده است.
هنگامى که بودا به حقیقت دست یافت ، ابتدا به شهر بنارس رفت تا پنج تن از راهبان را که از وى روى برتافته بودند، بیابد. او مى اندیشید که این پنج تن مانند وى در جستجوى حقیقتند و تعلیم دادن ایشان از سایر مردم آسانتر است .و چون به بنارس پا نهاد آن پنج تن را دید که در میان بیشه اى نزدیک شهر نشسته اند و با هم سخن مى گویند.هنگامى که چشم آنان به بودا افتاد، به یکدیگر گفتند: (این سیدارتاست که مى آید؛ همان که دست از رهبانیت کشید؛ خوب است به او کارى نداشته باشیم .)
اما چون بودا به آنان نزدیک شد به وى سلام کردند و از او خواستند در کنارشان بنشیند. آنگاه از وى پرسیدند:(سرانجام ، حقیقتى را که مى جستى ، یافتى ؟) بودا گفت : (آرى ، آن را یافتم .)راهبان گفتند: (پس به ما بگو حقیقت و حکمت و راز هستى چیست ؟) بودا پرسید: (آیا شما به کارما یعنى قانون کردار ایمان دارید؟) گفتند: (آرى .) بودا گفت : (پس بدانید که همان سرآغاز حکمت و آگاهى از حقیقت است . از نیکو نیکو پدید مى آید و از بد بد. این نخستین قانون زندگى است و همه چیزهاى دیگر بر این قانون استوار است .)
گفتند: (این که تازگى ندارد.) گفت : (اگر چنین است قربانى ، دعا و تضرع به درگاه خدا عاقلانه نیست .)
راهبان پرسیدند: (چگونه ؟) بودا پاسخ داد: (زیرا آب همیشه سراشیبى مى رود، آتش همیشه داغ است و یخ همواره سرد. اگر براى همه خدایان هندوستان هم دعا کنیم ، آب هرگز سربالا نمى رود و آتش سرد و یخ گرم نمى شود. زیرا در زندگى قانونهایى یافت مى شود که همه چیز بر آنها استوار است . از این رو، کارى که انجام گرفت ، قابل ابطال نیست و دعا و قربانى براى خدایان نیز سودى ندارد.)
آنان با این سخن موافقت کردند و بودا افزود: (اگر این سخن درست است ، کتاب وداها که به مردم راه و رسم دعا و قربانى را مى آموزد، درست نیست و برخلاف گفته پیشوایان دینى ، من اعلام مى کنم که وداها مقدس نیستند.) راهبان از این جراءت بسیار شگفت زده شدند و از بودا پرسیدند: (تو مى گویى برهما هنگام آفریدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسیم نکرده است ؟) پاسخ داد: (اصلا من باور ندارم برهما چیزى را آفریده باشد تا جهان آفریده او باشد.) آنان پرسیدند: (پس جهان ساخته کیست ؟) بودا پاسخ داد: (به نظر من جهان ابدى است و آغاز و انجامى ندارد. دو چیز است که بایستى از آن پرهیز کرد: یکى زندگانى پر از لذت که زاییده خودخواهى و فرومایگى است و دیگر زندگى پر از رنج و خود آزارى که آن نیز سودى ندارد و هیچ یک از این دو به نیکبختى منجر نمى شود.) سرانجام راهبان از بودا پرسیدند: (پس راه درست کدام است ؟) پاسخ داد: (راه میانه ، میان لذت و رنج است که از راه هشتگانه به دست مى آید.)
بودا در مدت 40 سال با مسافرتهاى فراوان ، آیین خود را در سراسر هندوستان تبلیغ کرد و به تربیت شاگردان همت گماشت که برجسته ترین آنان آنندا (Ananda) بود. وى سرانجام در هشتاد سالگى در حدود سال 483 ق .م . به نیروانا پیوست .
بودا می گفت که علت رنج کشیدن ،تمنا است ؛.تمنا و تمایل به زندگی و بدست آوردن چیزهای بسیاراحساسات قدرتمندی چون عشق دنیوی ، نیز باعث رنج کشیدن میشود به دنبال این طرز تفکر ، بودا چهار اصل را بنیان گذارد:
اول آنکه رنج جزء جدایی ناپذیر تمامی مراحل طبیعی زندگی است : تولد ، بیماری ، پیری و مرگ
دوم ، تمنا باعث رنج است
سوم ، برای غلبه بر درد و رنج می بایست از تمامی تمنا ها وخودخواهی ها دور شد
چهارمین اصل به بیان چگونگی دست یافتن به سه اصل قبلی پرداخته است
روشی که بودا به تعلیم عقاید خود می پراخت به “راه هشتگانه” شهرت دارد
که طبق آن می بایست هشت عمل صحیح را پیش گرفت
پندار نیک
هدف درست
گفتار نیک
رفتار نیک
شغل درست
تلاش صحیح
تفکر صحیح
و مد ی تیشن
بودا بقیه عمر را به مسافرت و نشر افکار خود پرداخت و مردم هند را تعلیم داد .وی طبقه بندی مردم را بر اساس اصول مذهب هندو مردود می دانست از آنجا که پیروی از آیین هشتگانه بودا در میان مردم مشکل است
.راهبان بودایی به رهبانیت و ترک دنیا می پردازند هدف روحانیون مذهب بودا ، رسیدن به “نیروانا” یا همان عالم صلح و آرامش و آسودگی از رنج است
از جمله عقاید بودایی ها
زندگی مکرر انسان است
و معتقدند که انسان پس از مرگ ، دوباره متولد میشود
. بدین ترتیب هر زندگی بعدی ، عذاب یا پاداش زندگی قبلی خواهد بودیکی از عقاید و تعالیم مهم بودا آن است که نباید هیچ موجودی را از میان بردزیرا هر موجودی به تدریج و با توالی چندین زندگانی از حشره تا یک انسان کامل ، زندگی خواهد کرد پس هر نوع از حیات ، مقدس است
بودا هرگز ادعای پیامبری نکرد و تنها خود را یک معلم می دانست که راه صحیح زندگی را به مردم می آموزد به همین علت بودایی ها به عبادت خدا نمی پردازند بلکه سعی در رسیدن به نیروانا دارند
بودا به مردم می آموخت که باید به افکار خود طوری جهت دهند که تنها به اعمال درست و پسندیده بیندیشند
بتوانند احساسات خود را کنترل کنند و قدرت امتناع از انجام گناه را تقویت نمایند
در معابد بوداییان مجسمه های بزرگی از بودا وجود دارد که چهار زانو نشسته است بوداییان در برابر این مجسمه ها می نشینند تا به سبک بودا مد ی تیشن کنند این نوع نشستن در برابر این مجسمه ها به غلط پرستش بودا یا بت پرستی انگاشته شده است.
تعالیم بودا در سه بخش گردآوری شده است
،بخش اول قوانینی برای راهبان
، بخش دوم پندهای بودا
و بخش سوم نحوه تفکر بوداییان
راهبان بودایی لباسی گشاد (احرام گونه) از پارچه ای نارنجی مایل به زرد (زعفرانی) می پوشند و پابرهنه راه می روند آنان سر خود را می تراشند و کاسه گدایی در دست می گیرند و در آن هدایای سایر بوداییان را حمل می کنند.بودایی ها در تعریف آیین خود می گویند ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنج آور است . هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد .
درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل میدهد. این حقایق عبارتند از:
۱. به رسمیت شناختن وجود رنج.
۲. اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است.
۳. و اینکه بریدن از رنجها دستیافتنی است.
۴. و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بی رنجی وجود دارد .
نقدی بر افکار بودا
- زندگی رنج و درد نیست هدیه ایی است برای شاد بودن . مادر گیتی جام زهر بر دهان کودک خویش نمی گذارد چون او می پروراند برای بهروزی و خوشبختی .
- بی پایبندی به نظم در گیتی ، ویژگی آدمهای گوشه گیر است که عشق و احساس را سپر دیدگاههای نادرست خود می کنند.
- زندگی ، پیشکشی است برای شاد زیستن .
بودایی ها می گویند : آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند: کار حقیقت نخست از چهار حقیقت اصیل تشخیص این بیماری بعنوان بیماری رنج در انسانهاست. حقیقت دوم دلبستگیها را بعنوان باعث و بانی این بیماری بازمیشناسد. سومین حقیقت شرایط را سنجیده و اعلام میکند که بهبود امکانپذیر است. حقیقت چهارم تجویز دارو برای دست یافتن به سلامت است.
می دانیم که آب سرچشمه ، همیشه زلال تر از رودخانه است حال چطور در آیین بودا انسان از آغاز بیمار نامیده می شود ؟! این به معنای نفی نفس پاکی انسان های بی گناه است آیا بودا می گوید گناهان ما با تولد از زندگی های پیشین همراهمان هست و تا به حقیقت رنج نرسیم پاک نمی شویم ؟!
- شادی و بهروزیمان را با ارزش بدانیم ، تن رنجور نیرویی برای ادب و برخورد درست برجایی نمی گذارد.
- آنکه نگاه و سخنش لبریز از شادی ست در دوران سختی نیز ماهی های بزرگتری از آب می گیرد .
- بدبخت کسی است که نمی تواند ناراستی خویش را درست کند .
- صوفی مسلکان برای آنکه افکار اهریمنی خویش را گسترش دهند می گویند نیاز را باید از بین برد چون نیاز سبب دگرگونی می گردد و دگرگونی از دیدگاه آنان رنج آور است ! حال آنکه هدف آدمی از زیستن پیشرفت و درک زوایای پنهان دانش است .
- بجای گوشه نشینی و خرده گیری باید با ابزار دانش سبب رشد میهن شد و امنیت را برای خود و آیندگان بدست آورد .
بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد که برای رسیدن به ساحل رستگاری (موکشا) به آن نیاز است. ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق میرساند. آنجاست که شمع تمامی خواهشها و دلبستگیها خاموش میشود. به این روی این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی مینامند.
پس کمال مطلوب آیین بودا رسیدن به خاموشی و در واقع بی نیازی فردیست حال اگر این مسئله تعمیق و گسترش یابد این پرسش ایجاد می شود که آیا این افکار ما را آسیب پذیر در مقابل وحشیگری کشورهای استعمار گر و متجاوز نمی کند ؟! . سرزمینی که مردمش به خاموشی رسیده باشند مانند هندوستان که تا همین چندی پیش طعم تلخ استعمار و بردگی را نیز تجربه می کرد در نکبت و زبونی خواهند بود .
- مردمی که نگاه ملی و آرزوهای خویش را به فراموشی سپرده اند ، همچون بیماران آسیب پذیرند .
از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخه زاد و مرگ رهایی یابیم باید گرایشهای نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همه موجودات و بوندگان میشود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف به روشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم .
بزرگترین اشتباه پیروان آیین بودا در این است که آنها سعی دارند افکار تنهایان و ریاضت کشان کوههای هیمالیا را عمومی سازند . باید به آنها گفت ملت ها بی پناه و آسیب پذیرند آنچه آنها را حفظ می کند خموشی و گوشه نشینی و انزوای فردی نیست ، بلکه یگانگی ، دوستی و سعی در جهت پیشرفت دانش و فرهنگ است .
شیوه زندگی بودائیان
بودا یکی از پر نفوذ ترین متفکران تاریخ بشری است . آموزه های بودا متجاوز از هزار و پانصد سال است که ، سراسر شبه قاره هند را فرا گرفته است . تعالیم بودا در طول این همه سال دستخوش تغییرات فراوانی شده و مانند مسیحیت در اروپا به فرقه های مختلفی تقسیم شده است .
آیین بودا در نواحی تبت و آسیای مرکزی و چین و کره و ژاپن و سری لانکا ، اگر چه با پاره ای تفاوت ها ، نفوذ فراوانی دارد و هم اکنون دامنه تاثیرش را به سوی آسیای جنوب شرقی گسترش می دهد . در سرزمین پهناور و رنگین هند آیین بودایی کیفیت پیچیده ای دارد ، اگر چه هند را زادگاه پیدایش و تحول این آیین می دانند .
در میان ویرانه های آنورادهاپورا ، پایتخت باستانی سری لانکا ، پیکره سنگی نشسته ای از بودا هست که بر بالای ستونی در میان علفها آرمیده است . پیکره اندکی بزرگ تر از اندازه طبیعی آدمیزاد است و این پیکره هزار سال عمر دارد و نظیر آن در سراسر بخش بودایی نشین آسیا فراوان دیده می شود . پاها به صورت چهار زانو و دست ها یکی روی دیگری در دامن قرار دارند .
بودائیان بر این عقیده اند که درست در همین وضع و حالت بود که بودا بیش از ۲۵۰۰ سال پیش در حالی که زیر درختی نشسته بود با اشراقی عظیم به بیداری رسید و معرفت درباره سرنوشت آدمی دست یافت .
بودا پسر رئیس یا رهبر قوم شاکیا در هند شمالی بود و در ثروت و مکنت غوطه ور بود و ملک و قدرت در انتظارش بود . وقتی به بلوغ رسید روزی به سه تن ، یکی بیمار و دیگری پیر و فرتوت و سومی مرده ، برمی خورد . بئدا که عمری را مصون از مصائب گذارنده بود از آن چه دید بسیار متاثر شد و دریافت که قدرت و ثروت هیچ گاه نمی تواند از بیماری و پیری و مرگ مانع شود . بودا آن گاه با مرتاضی رو برو می شود که خود را از مصائب زندگی آزاد می داند ، او درباره آن چه آن روز می بیند به تامل می پردازد و نخستین نقطه عطف زندگیش می رسد . بر خلاف خواست و تمنای خانواده اش دست از خانه و همسر و فرزند و مقام و مکنت می شوید تا به هیات رهروی بی خانمان در آید .
بودا چند سالی به مراقبت و ریاضت و نفس کشی رو می آورد که در آن دوران در میان رهروان آواره رایج بود . سپس به کنجی می رود تا آرام و بی هیچ گونه خشکی و خشونت جسمانی یا روحانی به تفکر درباره وضع اسفبار آدمی بپردازد و چندی بعد او به پی ریزی فرقه ای متشکل از راهبان تارک دنیا همت گماشت و اینان موظف بودند شخصیت بودا را سرمشق خود سازند تا از قید و بند حیات دنیوی رها شوند . این دوره چهل و پنج سال از زندگی او را در بر می گیرد .
بودا و رهبانش قسمت عمده ای از هر سال را به دوره گردی می گذرانند و گاه در صومعه ها گرد می آمدند . هنگامی که او به دوره گردی سرگرم بود به اشاعه پیام خود می پرداخت و هنگامی که در گوشه خلوت می نشست بحث درباره آیین خود را پیش می کشید . بسیاری از گفتارهای متون مقدس بودایی متشکل از مباحثی است که میان خود راهبان در می گرفت . بودا براین عقیده بود که زندگی در خانواده تنگ است ، حال آن که زندگی در بی خانمانی باز و فراخ است ، دشوار است که آدمی بتواند در حالی که در کنج خانه تپیده است زندگی معنوی تمام و کمالی را که از هر جهت پاک و پاکیزه باشد بگذراند .
بودا چون خانه و زندگی را ترک کرد پیاده به سوی جنوب و مراکز حوزه رود گنگ رفت و تا دم مرگ به سیر و سفر در مسیری به طول ۲۵۰ و عرض ۱۵۰ مایل که از کوکوسامبی در غرب تا کامپا در شرق امتداد دارد ، ادامه داد .
درویشی و تن سپردن به سیر و سلوک به او مجال می داد تا هر شیوه از زندگی و هر گوشه از تمدن سرزمینش را ببیند و بیازماید . برگ عبورش کسوت درویشان و طریقت سائلان مذهبی بود و چنان که گفته است : نیلوفر آبی را دیده ای که چگونه در آب می روید و در آب می بالد و از آب بیرون می آید و بالای آن می ایستد تا به آب آلوده نشود من نیز که در جهان زاده شدم و در جهان پرورده شدم ، چون بر جهان چیره شدم ، نا آلوده به جهان در آن زندگی می کنم .
اما بودا فقط در سیر آفاق نبود . او به مراقبه نیز می پرداخت . در مراقبه بودایی شخص ممکن است فکر و حواس خود را روی یک رنگ ، مثلا آبی ، متمرکز کند و یا در نوعی دیگر ، روی تنفس خودش . در این مراقبه شخص هر احساس دیگری را از حوزه توجه خود دور می سازد و کاملا جذب شیء مورد مراقبه می شود ، و این در واقع حالتی از جذبه است که از تمرکز پدید می آید . اما از آن جا شی ء مورد مراقبه مدتی طولانی در برابر چشم قرار می گیرد اثراتی غیر عادی در شخص می گذراند .
روان شناسان این وضع را که با تغییراتی روانی شخص همراه است این طور تعبیر می کنند که شخص آگاهی تشدید شده ای درباره شی ء مورد مراقبه پیدا می کند که با احساس راحتی و لذت ، وارستگی از محیط پیرامون ، و از دل مشغولی های خود آدمی و مانند این ها همراه است .
همچنین ممکن است بر شخص بر اثر مراقبه ظهور و احساس های عجیب و غریب ، یا ظهور نور و حتی شهودهای کاملا پیچیده نیز دست دهد . در اواقع این وجه اخیر از مراقبه است که به هدف اصلی این ریاضت بدل شده است .از آن جا که همه تجربه ها در زمینه مراقبه اصولا جنبه درونی و روانی و بسیار فردی دارد مشکل است بتوان زبانی را پیدا کرد که با آن بتوان شرحی بیرونی و دقیق از آن به دست آورد .
در فلسفه بودایی ، چنان که اشاره شد ، دست کشیدن از نفس نیز اهمیت فوق العاده دارد . یک بودایی با قبول نفس کشی و مکافات دوطلبانه اثرات گناهان را از دامن روحش می شوید ، به طوری که روح او به وجد و بهجت ورهایی از درد و رنج می رسد و در حقیقت هر مرحله از سیر و سلوک آیین بودایی بسیار پیچیده و طولانی است ، و چنان که خود او می گوید : همان طور که اقیانوس کم کم گود می شود ، کم کم پس می رود ، کم کم شیب می گیرد ، بی هیچ افتی ناگهان ، در این امور نیز طریق و تمرین و تعلیم همگی تدریجی اند ، بی هیچ حلول ناگهانی معرفت .
خصوصیات ایین بودایی موجب شد که این آیین به مذهبی کم و بیش جهانی بدل شود . تعلیمات بودا در هند در زمان خود او و طی قرن های متوالی فراخواهان و مریدان بسیاری داشته باشد . این تعلیمات از مرز هند فراتر رفت و سرزمین های خاور دور و آسیای جنوب شرقی ، یعنی پرجمعیت ترین نواحی کره زمین را در نوردید . تاریخ آیین بودا تاریخی است با ادوار گوناگون فراوان ، و در هر دوره ای عواملی اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی در آن تاثیر کرده است .آیین بودا در هند و سری لانکا با آیین هندوی و کهن در آمیخت و در چین با آیین تائو و کنفوسیوس و در تبت با کیش بن و در ژاپن با آیین شینتو دمساز شد .
آیین بودا بیشتر در کشور های آسیای شرقی که از نوعی خلع مذهبی رنج می بردن رخنه کرد اما به علت وجود آدیان آسمانی قوی هیچ گاه نتوانست در کشورهای آسیای غربی نفوذ کند
چگونگی تحول در بودا به دو روایت است که داستان مشهورتر آن بطور خلاصه چنین است:
نام اصلی بودا سیدارتا میباشد. او از خانواده سلطنتی کاشاتریا بود که در حوالی بنارس در منطقه ای بنانام اصلی بودا سیدارتا میباشد. او از خانواده سلطنتی کاشاتریا بود که در حوالی بنارس در منطقه ای بنام کاپیلاواستو در سال 560 (یا 563 ) قبل از میلاد به دنیا آمد.
درباره او گفته میشود که قبل ازتولد پیشگویان او را بیدار کننده جهان و راهبی بزرگ خوانده بودند. پدرش علاقمند بود او پادشاه باشد و از این خبر نگران شد و دستور داد تا شرایطی در زندگی او فراهم شود که ارتباطی با دنیای خارج از قصر نداشته باشد و از مصاحبت با راهبان ممانعت شود.
تا 16 سالگی او به زندگی در چنین شرایطی تن در داد تا اینکه یک روز تصمیم به گردش در خارج از فضای قصر گرفت. همه چیز مهیاشد تا او با تصویر ناخوشایندی از اجتماع برخورد نکند اما سیدارتا، پیرمرد خمیده ای را دید و چون از احوالات او جویا شد گفتنداو نیز مانند تو جوانی بوده و اکنون به پیری رسیده است و این برای همه انسانهاست و راه فراری از آن نیست.
بودا از این سخن دگرگون میشود و هنگامی که به قصر بر میگردد که سخت متحیر و متفکر موضوع بود. باردیگر از قصر خارج میشود و اینبار با مردی روبرو میگردد که بیمار است. سیدارتا ضعف و ناتوانی و عجز انسان را مشاهده میکند و خود را نیز در معرض ابتلای احتمالی به آن میبیند.
در بازگشت به قصر دوره عزلت و گوشه نشینی سیدارتا و انزوای اجتماعی او آغاز میشود.
در سفر دیگر به بیرون از کاخ، او انسانهایی را می بیند که مرده اند. این نخستین بار است او با حقیقتی بنام مرگ مواجه میشود و می فهمد نهایت حیات دنیایی هر فردی با مرگ به پایان می پذیرد.
سیدارتا در بازگشت به کاخ از اینکه در این جهان، باقی و ماندگار نیست دچار وحشت و اضطراب میشود و از خوردن و نوشیدن پرهیز میکند و فقط به پیری و بیماری و مرگ می اندیشد.برای رهایی او از این افکار و گریز از خلوت، مقدمات ازدواج او را فراهم میکنند و سیدارتا صاحب فرزندی میشود.
آخرین گردش او در شهر برای او سرنوشت ساز میشود. او با مردی روبرو میگردد که در عالم خلسه است. توجهی به هیچ چیز ندارد. نامش را می پرسد. میگویند وی مرتاض است و ریاضت میکشد.سیدارتا برای اولین بار است واژه ریاضت را میشنود و میخواهد در مورد آنچیزی بداند.برای او چنین تعریفی از ریاضت ارائه می دهند:
مبارزه با غرائز و قطع رابطه از جاذبه های مادی و دنیوی و پیوستن به دنیایی دیگر که جاودان است.
زندگی آرام و بی دغدغه مرد راهب تاثیر فوق العاده ای بر سیدارتا میگذارد.شب هنگام در حالیکه همسر و فرزندش خوابیده بودند او وارد مرحله دوم حیات خود میشود.از کاخ خارج شد و راهی جنگل گردید و ریاضت سنگینی را آغاز نمود. بعد از 6 سال او به این نتیجه رسید تنها ریاضت خشک و محض نمیتواند باعث رستگاری باشد بلکه لازم است اندکی از نرمی را نیز بر کالبد تن روا داشت تا جانی بگیرد .او به منطقه ای که امروزه بنام بوداگیا معروف است وارد شدو زیر درخت بو به روشن ضمیری رسید و نام بودا از آنجا نشات گرفته است.م کاپیلاواستو در سال 560 (یا 563 ) قبل از میلاد به دنیا آمد.درباره او گفته میشود که قبل ازتولد پیشگویان او را بیدار کننده جهان و راهبی بزرگ خوانده بودند. پدرش علاقمند بود او پادشاه باشد و از این خبر نگران شد و دستور داد تا شرایطی در زندگی او فراهم شود که ارتباطی با دنیای خارج از قصر نداشته باشد و از مصاحبت با راهبان ممانعت شود.
به استقبال عده زیادی بسوی آئین او شد.
بودا معتقد به خلقت مساوی انسان است که در حیات اجتماعی خود به دو دسته تقسیم میشوند:
۱- نیکان
۲- پلیدان
معیار قیاس ، شرافت است.
ایمان پاک،اراده پاک،گفتار پاک،کردارپاک،کسب و کار پاک،کوشش پاک،اندیشه پاک،تمرکز کامل
اساس آئین بودا پرهیز است که با نصیحت همراه است و مجموعه ای از بایدها و نبایدهاست.
تراشیدن سر و صورت که نمایانگر نوعی ریاضت و رنج در جهان مادی وپوشیدن لباس زرد که بیانگر اضطراب درونی یک بودایی مذهب است از نمادهای آئین بوداست.
قدیمی ترین کتب بودایی به زبان پالی موسوه به تی پتکه میباشد یا سه سبد:
1- سبد روشن (ونیه پتک(
2- سبد آئین(سوته پتکه(
3- سبد آئین برتر(ابی ذمه پتکه(
آئین بودا روح جهان را به رسمیت نمی شناسد و برهمن و آتمان را قبول ندارد.به وجود قائم بالذاتی معتقد نیست.همه چیز را در حال حرکت و تغییر میداند که رو به زوال هستند.در آئین بودا سخن از وجود و لا وجود نیست.
در بوداگرایی قطب مخالف خدای خوبیها که خاستگاه نیروهای منفی باشد، وجود ندارد. با این حال بوداییان وجود دیوها را هیچ گاه رد نکردهاند، اما وجود آنها را در روند رسیدن به بیداری و روشنی چندان مؤثر نمیدانند. البته در داستان بیداردل شدن بودا اینگونه آمده که موجودی ستیزنده به نام مارا کوشید تا بودا را از رسیدن به بیداری بازدارد. در حالیکه بودا زیر درخت بودی (بیداری) نشسته بود و داشت به بینش راستین دست مییافت و نزدیک بود که راز جهان را بفهمد، مارا آمد تا از بیدار شدن شاکیامونی (بودا) جلوگیری کند و گردبادی پدید آورد، سنگبارانی از آسمان ایجاد کرد، اما بودا هم از زمین یاری خواست و زمین سیلابی فرستاد و دیوهای همراه مارا را آب برد و سرانجام مارا موفق نشد و شاکیامونی بیدار شد. البته زمانی که همه ترفندهای مارا نقش بر آب شد و معلوم شد که شاکیامونی در راه خود پیروز گشته مارا از او یک گواهی خواست. مارا گفت که آیا سندی داری که نشان دهد تو در زندگیهای پیشینت به اندازه کافی پارسایی کردهای و فضیلت جمع کردهای تا بشود تو را به پشت پرده راه داد؟
سپس زمین ضامن شد که شاکیامونی به اندازه کافی اعتبار دارد و مارا دست از کارشکنی برداشت. بعد هم که شاکیامونی به بیداری (بودایی) رسید، مارا گفت من از کجا بدانم که تو بیدار شدهای؟ بودا دستش را به زمین چسباند و گفت: زمین گواه من است.
دین بودا علیرغم داشتن خدایان بسیار در آسمان و زمین ، یک آئین بدون خداست اما به صراحت در کلام بودا و متون آن ذکر نشده است.بدین لحاظ نمیتوان مراسم خاصی را برای این آئین منظور کرد زیرا از نظر بودا خدایان هم زوال پذیر و متغییر هستند و تنها عمرشان از بشر کمی بیشتر است.
بودائیان برای خود بودا مقام خدایی را در نظر نمی گیرند و تنها وی را فردی میدانند که با ریاضت به مقام روشنایی و آگاهی رسیده است و تنها کاری که برای وی انجام میدهند پرتاب دسته گل بسوی مجسمه اوست در تقلید از بودا که بسوی یکی از شاگردان خود که به روشن ضمیری رسیده بود شاخه گلی پرتاب کرد.
بودا مشکل انسان را در بحثهای فلسفی نمیداند بلکه آنرا در ادراکات و احساسات او جستجو میکند.توجه به انسانیت در آئین بودا نمونه مشخصی از ویژگیهای اوست. در آئین بودا اعتقاد بر آنست هر فردی از هر طبقه میتواند در درون خود تغییراتی بوجود بیاورد که از رنج گناهان گذشته خود رهایی یابد.
در مورد حیات پس از مرگ ، بودا ، تولد ثانوی را مطرح میکند و به تناسخ اعتقاد دارد.
از نظر بودا روح ماده مستقلی نیست که از یک کالبد به پیکر دیگری وارد شود بلکه صفات حیات و زندگانی است که به دیگری منتقل میشود.
چکیده آموزه بودا این است: ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باززایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است رنج است. دوری از آنچه دلخواه است رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنجآور است (و این رنج زمانی پایان مییابد که دیگر منی، یا درک کنندهای نباشد؛ چه او در قید حیات باشد چه نباشد). هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد. درک چهار حقیقت اصیل، هسته اصلی آموزه بودا را تشکیل میدهد. این حقایق عبارتند از: به رسمیت شناختن وجود رنج؛ اینکه دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است؛ بریدن از رنجها دستیافتنی است و درک اینکه راهی برای رسیدن به جایگاه بیرنجی وجود دارد.
آیین بودا سه فرقه دارد:
1. مهایانا یعنى چرخ بزرگ ، آیین شمالى که در چین رواج دارد. این شعبه اى آیین بودا با طیفهایى از اعتقادات و سنن کنفوسیوس و لائوتسه در چین و شینتو در ژاپن در آمیخته است . یکى از آداب آن که به سانسکریت دهیانا یعنى تامل ، به چینى و به ژاپنى زن خوانده مى شود، شهرت جهانى دارد.
2. هینایانا یعنى چرخ کوچک ، آیین جنوبى که در سرى لانکا (سیلان ) و کشورهاى جنوب شرق آسیا مشاهده مى شود. پیروان چرخ کوچک آیین خود را تراوادا یعنى آیین نیاکان و بزرگان مى خوانند و کتب دینى آنان به زبان پالى است .
3. وجریانا یعنى چرخ الماس . این فرقه در تبت وجود دارد و آیین بودا را با سحر و کهانت و توتم پرستى در آمیخته و تشکیلاتى نیرومند براى خود پدید آورده است . آیین مذکور لامائیسم نیز خوانده مى شود و عنوان رهبر مذهبى مقتدر آن دالاى لاما به معناى رئیس دریاگونه است .
از چیزهاى جالب توجه این فرقه آن است که هنگامى که رهبر مذهبى آن وفات یابد، راهبان براى پیدا کردن جانشین وى به جستجوى کودکى مى پردازد که در لحظه درگذشت رهبر به دنیا آمده باشد. سپس این کودک را با توجهات ویژه پرورش مى دهند. وى پس از فراگیرى دانش و گذراندن مراحل مختلف به مقام مورد نظر نائل مى آید
در آیین بودا ،منجی کیست؟
پاسخ:مؤسس آیین بودا شخصی است به نام "سدهارتا جوتوما" معروف به "بودا"، او کسی بود که در نپال متولد شد وبوداییها او را فرزند خدا میدانند ومعتقدند که در آخرالزمان ظهور کرده، بشریّت را از وضع موجود وگرفتاریها نجات خواهد داد. آنان میگویند: بودا با کامل کردن وظیفه خود با جسدش به آسمان رفته وبار دیگر به زمین باز میگردد تا صلح وبرکت را به مردم بازگرداند.
بوداییها دو مذهب بزرگ دارند: یکی مذهب شمالی که در حق بودا تا به حدّی غلو کرده او را خدای خود میدانند. ودیگری مذهب جنوبی که غلوّشان در حقّ بودا کمتر است. وعمدتاً در منطقه آسیای شرقی ساکنند
سوال و جواب
سوال : اعتقادات آیین بودیسم چیست و چه انتقاداتى بر آن وارد است؟
جواب : آیین بودیسم یکى از شاخه هاى کیش هندوست که در هندوستان و حدود دو قرن بعد از مرگ بودا به همّت فرمان روایى به نام «آشوکا» رشد و گسترش یافت و بعدها از سرزمین اصلى کوچ و در خارج از مرزهاى هند، به خصوص در آسیاى جنوب شرقى، چین و ژاپن، پیروان فراوانى براى خود دستوپا کرد.
برخى از مستشرقان از آیین بودا تعبیر به «فلسفه» مى کنند و برخى نیز نام «دین» بر آن مى نهند. جان بى. ناس در این مورد مى گوید:
این مسئله که آیا فلسفه ى بودیسم را مى توان در واقع دین و مذهب نامید یا نه، مورد بحث و نظر است. البته از لحاظ عقاید آن مرد بزرگ در باب جهان هستى و روش هاى پیچ در پیچ مى توان آن را به عنوان دین تعریف کرد...
ولى اگر به دیده ى تحقیق بنگریم، شاید بهتر باشد که بودیسم را یک «مکتب اخلاقى» بدانیم تا یک مکتب فلسفى; چرا که بودا به هیچ وجه وارد بحث هاى متافیزیک و فلسفى نمى شود و مى کوشد مسائل فلسفى را هم با تمثیل بیان کند و بحث درباره ى خدا و روح را بى فایده مى انگارد و به دادن چند تذکر اخلاقى در این باره بسنده مى کند. از دیدگاه علماى ادیان ابراهیمى نیز نمى توان آیین بودا را «دین» نامید; زیرا آن گونه که خواهد آمد، این آیین، مبدأ اعلى و وجود امور ماوراء الطبیعى و غیرمادى را برنمى تابد و ماده را تنها موجود ازلى و ابدى مى شمارد که خالقى نداشته است. به تعبیر دیگر، مفهوم ذهنى بودا از دین، مفهومى کاملاً اخلاقى است. او در همه چیز به رفتار و سلوک توجه دارد و به مراسم آیینى یا پرستش ما بعدالطبیعه یا خداشناسى...» بى اعتناست.
آیین بودا را باید نهضتى اصلاحى در آیین هندو شمرد که سعى مى کرد برخى از عقاید و اعمال افراطى و خشن آیین هندو را تعدیل کند. این آیین «راه نجات را در روش اعتدال و میانه روى و عقل سلیم قرار داده و ریاضت هاى افراطى را خلاف مصلحت عقلانى»[5]مى دانست.
بودیسم با جامعه ى طبقاتى (کاسْتْ) که آیین هندو مبلّغ و محافظ آن بود مخالفت مىورزید و به همین دلیل «هر کس که در صف پیروان بودا درمى آمد از تنگناى رسم و رعایت اصول طبقاتى (کاست) آزاد مى شد.» هر چند خودش دچار خرافات و ریاضت هاى افراطى اى بود که داعیه ى مخالفت با آنها را داشت.
اصول آیین بودا
در حقیقت، بودا دو مطلب را اصل آیین خود قرار داده است:
اصل اول: شرّ و درد و رنج بودن عالم هستى و مایه ى اندوه دانستن هر آنچه انسان ها به آن دل مى بندند و از آن به زندگى تعبیر مى کنند.
اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگى، پیوستن به «نیروانا» است که مى توان آن را نوعى عدم و رها شدن از قید وجود دانست.
با توجه به مطالب فوق باید گفت: درست است که بر اساس تعریفى که مى گوید: «دین الهى مجموعه ى عقاید و اخلاق و قوانین و مقرراتى اجرایى است که خداوند آن را براى هدایت بشر فرستاده است...»،[11] آیین بودیسم یک دین به معناى واقعى نیست، ولى چون طرف داران آن تلقى دین از آن را دارند و مى خواهند با ایمان به آن به رستگارى برسند، مى توان انتقادهاى کلى زیر را بر آیین بودا وارد دانست.
1. انکار مباحث نظرى و اعتقادى
در آیین بودیسم بر خلاف ادیان ابراهیمى که از دو بخش عمده ى نظرى ـ اعتقادى، و عملى ـ تکلیفى تشکیل شده اند، خبرى از مباحث نظرى و اعتقادى نیست و هر کس که مى خواهد پیرو این آیین شود، باید بدون هر گونه استدلالى، حقیقت رنج، یعنى شر بودن زندگى را بپذیرد و هم چنین به اصل «سامسارا» (تناسخ)، یعنى تکرار ازلى تولد و مرگ و جابه جا شدن یک روح از جسمى به جسم دیگر، ایمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخه ى «سامسارا» رهایى بخشد.
بودیسم در مباحث اعتقادى و نظرى کم همت و بى رونق است و مبادى لاهوت و فلسفه ى فوق الطبیعه و امثال آن و مباحث عقلانى نزد بودا وزنى ندارد. وى گفته است:
من در باب قدمت عالم و ازلیت جهان توضیحى ندادم و هم چنین در باب محدودیت و تناهى وجود تفسیرى نکردم و...
با این همه، این ادعا که نمى خواهد در امور نظرى و اعتقادى سخنى بگوید، در عمل به فراموشى سپرده شده و در دام نوعى ماتریالیسم گرفتار مى آید و با ابدى و ازلى دانستن ماده و عالم به انکار صانع مى پردازد; گویا آن گاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده ایم و به کجا خواهیم رفت پاسخ دهد، مى گوید: من در مباحث نظرى کارى ندارم، ولى آن گاه که نوبت به انکار صانع عالم و معاد مى رسد، وعده ى خود را از یاد مى برد و به انکار مبدأ و معاد مى پردازد. به همین دلیل مى توان گفت: بودیسم تبیین روشنى براى مباحث عقیدتى ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادى نظرى گویا و روشنى ندارد، در مرحله ى عمل هم چندان موفق نیست و برنامه هاى عملى اش نیز بیشتر به توصیه هاى اخلاقى مبهم و نارسا مى ماند که هر کس برداشت متناسب با میل خود را مى تواند از آن داشته باشد; به همین دلیل، در طول تاریخ که دین بودا در نواحى خارج از هند گسترش مى یافت، در برخورد با اساطیر و معتقدات محلى با آنها تطبیق مى یافت و تغییر مى کرد.
2. انکار خداوند
بودیسم برخلاف مکاتب فلسفى و ادیان دیگر که هر کدام به نوعى قایل به وجود خالق و صانعى براى هستى هستند، عالم را قدیم و ازلى و بى نیاز از خالق مى داند و وجود خداوند را انکار مى کند. بودا «از وجود مافوق طبیعت که ازلى و بالذات و خالق عالم و صانع آسمان ها و زمین است و سرنوشت افراد انسانى را در قبضه داشته و قاضى حاجات و مجیب دعوات و قبله ى نماز و صلات باشد بحثى به میان نیاورده است» و از پاسخ گویى به این سؤال که ماده محدود است و باید علتى داشته باشد، طفره مى رود. برخى معتقدند که بودا منکر خدا و ماوراء الطبیعه نیست، بلکه در این مورد ساکت است و اعتقاد دارد که ما از درک آنها عاجزیم و نباید خود را درگیر مباحث نظرى و ماوراءالطبیعى کنیم و به همین دلیل، در تعالیم خود از مفاهیم خدا، بهشت، جهنم، وحى، معجزه و... استفاده نمى کند. اما سؤال این است که اولاً، آیا بدون داشتن اعتقاد مى توان به مرحله ى عمل رسید و آیا بدون تبیین جهان هستى مى توان راه سعادت را هموار کرد؟ ثانیاً، در آیین بودیسم دو پیش فرض اعتقادى، یعنى حقیقت تألّم و تناسخ، وجود دارد که بدون پذیرفتن آنها نمى توان از روش هاى بودا براى سعادتمند شدن پیروى کرد و با قبول آنها، برخلاف خواسته ى وى، وارد مباحث اعتقادى مى شویم که بودیسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است; بنابراین آیین بودیسم یا باید جواب گوى مباحث اعتقادى باشد و به تبیین مبدأ و معاد عالم بپردازد و یا از دادن برنامه ى عملى بپرهیزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد. هم چنان که در طول تاریخ دچار آن شده و با آن که ادعاى مبارزه با تعدد الهه در آیین هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بت پرستى شد و به جاى خدایان متعدد هندوان، تماثیل و مجسمه هاى بودا را بت قرار داد و بت پرستى شرک آلود هندوها را به بت پرستى کفرآمیز بودایى تبدیل کرد.
3. انکار معاد و اعتقاد به تناسخ
بودا که در پى اصلاح آیین هندوییسم بود، روح را انکار مى کرد، ولى در پاسخ به این سؤال که سرانجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم دینى پذیرفت. به عقیده ى وى، روح انسان در هنگام مرگ به کالبد و یا جسم دیگرى انتقال مى یابد و یک سلسله تولد و تجدید حیات را طى مى کند و پس از هر تولد و زندگى دوباره به بدنى دیگر حلول مى کند و این تولدها ممکن است بى انتها و تا ابد ادامه داشته باشد; ولى به تناقض گرفتار مى آید، زیرا بدون حلول روح از جسمى به جسم دیگر تناسخ امکان ندارد; و بر فرض که تناسخ را قبول کردیم کدام دلیل عقلى و منطقى صحیحى بر حقانیت تناسخ دلالت مى کند؟! حدود صد سال پیش مردم هند دویست یا سیصد میلیون نفر بودند که بعد از مرگ، روحشان در کالبد دویست یا سیصد میلیون نفر تازه متولد شده نسخ پیدا کرده است. حال اگر این تعداد را از جمعیت کنونى هند، که بیش از یک میلیارد نفر است، کم کنیم، چیزى حدود هفتصد تا هشتصد میلیون نفر وجود خواهد داشت که طبق قانون تناسخ باید بدون روح باشند، چون قبلاً روحى نبوده تا در این تازه متولدان، نسخ پیدا کند.
اگر ما قانون تناسخ را قبول کنیم، باید منکر افزایش جمعیت جهان باشیم و در طول هزاران سال که انسان بر کره ى خاکى زندگى مى کند، باید تعداد اشخاص وفات یافته با تعداد انسان هاى متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا باید بپذیریم که بعضى از اجسام بشرى روح ندارند و بعضى از ارواح هم بدون جسم مى مانند که هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است.
4. فردگرایى
تعلیمات بودا که در چهار حقیقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فردى است و به ادعاى بوداییان، راه نجات فرد، تمسک به این تعلیمات است و چیزى افزون بر این مطالب وجود ندارد که بتوان از آن براى هدایت جامعه بهره برد. گویا نظام هاى اجتماعى و اصل جامعه از دیدگاه بودیسم امرى واهى و خیالى است و نقشى در زندگى انسانى ندارد و، به همین خاطر، خود بودا براى رسیدن به نیروانا از جامعه مى گریزد و به جنگل پناه مى برد و با گدایى و دریوزگى خوراک خود را تهیه مى کند و آن گاه هم که براى تبلیغ آیین خود بازمى گردد، به سراغ تک تک افراد مى رود و هرگز سعى نمى کند تحولى اجتماعى ایجاد کند; وى نه با حاکمى درگیر مى شود و نه به نکوهش قانونى از قوانین جامعه ى آن روز مى پردازد، بلکه با تک تک افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترک زندگى و علایق اجتماعى ترغیب مى کند و، از دیدگاه وى، هر کس از اجتماع برهد و هم چون خود وى، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتى حکومت را رها کند، مى تواند به نیروانا برسد.
در سراسر تعالیم بودا... یک وظیفه ى ثابت و همیشگى براى هر فرد تعیین شده که خود درباره ى امور خودش بیندیشد و خود تصمیم بگیرد و آن را با رعایت جوانب اخلاقى به اجرا درآورد... .
و دیگر، دستورى براى راهنمایى دیگران و مبارزه با نظام ها و قوانین ظالمانه ى اجتماعى وجود ندارد و همین فردگرایىِ افراطى باعث مى شود که آیین بودا نتواند برنامه اى عملى براى زندگى انسان داشته باشد. شاید نام «برنامه اى براى نیکو مردن و پیوستن به نیروانا» زیبنده ترین نام براى آیین بودا باشد.
5. آمیختگى با افسانه
آیین بودیسم با دورى گزیدن از مباحث نظرى و اعتقادى و نپرداختن به سؤالاتى که درباره ى مبدأ و معاد مطرح مى گردد، دچار نوعى خلأ مباحث کلامى و استدلالى مى شود و براى پر کردن این خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه مى برد و در پاسخ سؤال هاى متعدد هستى شناختى، به تمثیل و داستان رو مى آورد و از افسانه براى تبیین اصول خود بهره مى گیرد. این روش هر چند در جلب نظر افراد عامى جامعه مؤثر است، از ارائه ى قانون و قاعده براى رستگارى انسان عاجز است و جز گرفتارى در انبوهى از خرافه و افسانه ثمره اى ندارد
منظور از قانون کَرْمَهْ (کارما) در دین بودایی چیست؟
قانون یا نظریه «کرمه» در آیین هندو است و به شاخه های آن؛ یعنی آیین بودا و جَیْن نیز سرایت کرده است.
در آیین هندو دو نظریه وجود دارد: یکی نظریه تناسخ یا انتقال ارواح است که آن را هندوان به زبان خود «سمساره» گویند: بر حسب این قانون یا نظریه روح آدمی در هنگام مرگ یک سلسله توالد و تجدید حیات را طی می کند و پیاپی از عالمی به عالمی دیگر در می آید که در کسوت هر حیات دورة خود را طی می کند، سرانجام در زمان مرگ بار دیگر به پیکری دیگر منتقل می شود و جامه نو می پوشد. ادوار توالد پی در پی در یک سلسله بی انتها و تا ابد ادامه دارد.
امّا عقیده و نظریه دوم که قانون «کرمه» است، عبارت می باشد از کیفیت توالد ثانوی و علت انتقال روح به پیکری مافوق و یا مادون را دنبال می کند می گوید: حیات آیندة هر جانداری بر حسب این قانون معیّن می شود و به موجب آن کردار، گفتار یا پندار هر فرد، موجب نتایج و سبب اموری است که سرنوشت حیات بعدی او را مشخص می کند.طبق قانون کرمه هر آدمی مانند دهقانی است که محصول کِشت خود را درو می کند و مجموع اعمال، اقوال و افکار او در روحش اثری ثابت ایجاد می کند و آن را طوری متشکل و مستعد می سازد که در حالت تناسخ؛ یعنی در حیات بعدی شکلی متناسب با آن حاصل کرده به همان تناسب جسد و پیکری نو اختیار می کند.این دو قانون (تناسخ و کرمه) در تعالیم بودا پذیرفته شده، با این تفاوت که در آیین بودا نسبت به قانون کرمه تا حدی انعطاف حاصل شده است. طبق این عقیده آدمی از هر طبقه و صنف که باشد می تواند در قلب خود چنان دگرگونی و تبدیلی به وجود آورد که از نتایج و عواقب گناهان عمرهای گذشتة خود نجات پیدا کند.قانون کرمه در نفس هر آدمی که بر مشتهیات و امیال خود کاملاً چیرگی یافته و به مرتبه «ارهت» (اشراق) رسیده باشد، اثری نخواهد داشت.وی با وصول به این مرتبه فعالیت کرمه را باطل و بی اثر می کند و دیگر احتیاجی به تولد دیگر بار و آمدن در جهان ندارد، زیرا تجدید حیات و تولد دوباره مخصوص کسانی است که از حُبّ وجود و تمنای بقا هنوز پاک نشده و محتاج به تصفیه و تزکیة نفس می باشند.
همه ی اطلاعات ومطالب مربوط به این سایت می باشد هرگونه کپی برداری از مطالب سایت برای عموم مردم قابی قبول نیست مگر با اجازه مدیر کل(اریا اسعدی)
- ۹۳/۱۱/۰۵